محل تبلیغات شما



در ادامه و پیرو پست قبل

از بقیه تجربیاتم بگم :-)

چه مبلمان سلطنتی و چه مبلمان راحتی ، فرقی نمیکنه

نوعی رو انتخاب بکنید که به جثه خانواده تون بخوره !

مثلا عمه من یک دست سلطنتی خریدن شوهر عمه من که یک مرد هست وقتی میشینه پاهاش به زور به زمین میرسه انقدر ارتفاع داره مبل ! یا باز فامیل ما خریده بودن انقدر این مبلمان بزرگ بودن که پدر من که بلند قد هیکلی هست تو مبل گم میشد وای به حال ما خخخخ حتی کف پاش هم میگفت به زور به زمین می رسید :-))))

ارتفاع و عرض مبلمان ها از هر نوعی خیلی با هم متفاوت هست ! حتی بعضی هاشون انقدر ارتفاعشون پایینه که اصلا حس نمیکنی رو مبل نشستی :-/

اینکه میگه ن بذار پشتت امتحان کن زر میزنن ! بدون ن همیشه امتحان کنید چون ن ممکنه خسته کننده باشه واستون و اصل خود مبله که باید راحت باشه .

خلاصه اینکه رو عرض نشیمن مبل و ارتفاع مبل خیلی دقت بکنید ! یه جوری باشه که نشستید پاهاتون کامل به زمین برسه در حالیکه با یک زاویه مناسب بدون ن تونستید تکیه بدید و احساس خوبی دارید .

و نکته دوم تو این پست

دسته مبل هست . خب الان دسته متکایی تو بازار مدلاش هست ولی دمده شدن دسته متکایی ها تقریبا نمیشه به دسته هاشون ایراد خاصی گرفت و نکته خاصی ندارن اما مدل های جدید دسته چوبی هستند .

اول اینکه دقت کنید دسته های مبل خیلی کج نباشه یا مثل نمودار سینوسی نباشه ، دسته هر چقدر صاف تر باشه راحتتره . 

 دوم اینکه رو دسته ها هر چقدر منبت کم کار شده باشه راحت تره نه اینکه دستتونو که میذارید پستی و بلندی های منبت ها دستتونو اذیت بکنه . مثلا مبل های ما منبت هاش قسمت کناره و زیر دسته های مبل هست و اصلا دستمونو که میذاریم منبتی احساس نمیکنیم این خیلی خوبه .

و  سوم ارتفاع دسته هاس که خیلی بالا یا خیلی پایین نباشه ، جوری باشه که کسی میشینه دستشو میذاره رو دسته ها راحت باشه  ! بعضی از دسته ها حالت شیب دارن چون بالاتر از استاندارد خودشون هستن یا بعضی هاشون انقدر پایینن که باید یه کم به یه ور کج بشی بتونی ارنجتو بذاری رو دسته مبل .

 

فعلا همینا خخخخ

وبلاگ جنبه اموزشی پیدا کرده

با ما همراه باشید :-)))


بالاخره مبلمان جدید خریداری شد !

فاکتور کردیم و پنج شنبه واسمون میارنش .

یک مدل کلاسیک سلطنتی راحتی ! ادغامی از هر 3 مدل با منبت های فوق العاده ظریف و کلاف بادامی رنگ

هرگز فکر نمی کردم این رنگ کلاف رو انتخاب بکنم و اصرار زیادی روی رنگ طلایی داشتم اما یک حس آنی هست ، یک لحظه یک چیزی به دلت میشینه که دیگه .

فی الواقع از دیدنش ارامش میگیرم و این مهمترین اصل هست !

اون دو مدل قبل که نوشتم خط خوردند و رفتم دنبال مدل های جدید بازار ، به هر حال به روز بودن هم شرط است ، نیست ؟ 

به جرات میتونم بگم تو زمینه مبلمان الان میتونم یک کتاب بنویسم :-)))

یعنی تو کل این شهر و شهرهای اطراف این شهر تا جاااایی که مبل فروشی بود من گشتم و مدل ها رو دیدم و خب همین یک مدل به دل من نشست .

خیلی کار سختی بود واسم ، واقعا خرید کل لوازم خونه یکطرفه خرید مبل و از اون بدتر انتخاب رنگ کلاف از همه سختتره !

خاطرتون هست تو یک پست در مورد کمد ارایشیم نوشتم لطفا سفارش ندید و بگردید و انچه که میبیند رو بخرید ؟؟؟ دقیقا همین اصل رو رعایت کردم ! کاملا اماده بود بار بزنن بیارنش اما فقط وسط میزهاش شیشه داشت که من گفتم شیشه ها رو حذف کنید و تمام میز و عسلی ها رو چوب بکنید . خیلی گشتم ، خیلی زمان گذاشتم اما سفارش ندادم !

هیچی دیگه

به دل خوش استفاده کنیم :-))))

 


Yes or no ؟

 

اول خواستم بگم ارامش بعد حقیقت بهتره

بعد دیدم هر راستی رو نباید گفت !

تا بیای با حقیقت کنار بیای و هضمش کنی و بپذیریش عمر بر باد رفته .

یه وقت هایی حقیقت رو ندونستن خیلی بهتره .

اصلا خیلی از حقیقت ها ارزش فهمیدن ندارن .

اگه کسی تو صلح و ارامش هست مگه مرض داریم بیایم حقیقت رو بگیم ؟

ارامش ارزشش از همه چیز بالاتره حتی از حقیقت !


اسم ، سن ، شهر ، تحصیلات  !

و الباقی هر چی دیگه دوست داشتید بنویسید  :-)))

هیچ کامنتی تو این پست تایید نمیشه .

هر سوالی هم داشتید بپرسید ، جواب میدم حد المقدور .

 

پری جان شما بپرس هر کدومو تونستم جواب میدم !


از بیمارستان که می خواستیم بیایم خونه تو رختکن از دوستم خواستم برام اسنپ بگیره ، تخفیف داشت !

گوشی رو داد دستم لوکیشن رو دقیق زدم پلاک و مدل ماشین رو دیدم راننده تماس گرفت و گفت دقیق کجا بیا د ؟ !  من لوکیشن رو دقیق زده بودم درب اصلی بیمارستان . چندین بار بهش تاکید کردم اقا من میام جلوی در اصلی بیمارستان همونی که فلان بانک هست همونی که رو به روی میوه فروشی و آژانس فلانه یه وقت اشتباه نرید در فرعی ! بیاید تو خیابون اصلی اونم گفت باشه و تمام . گوشی رو دادم دست دوستم و اومدم بیرون از بیمارستان منتظر موندم اسنپ بیاد . چند دقیقه ای نیومد دیدم دوستم بدو بدو داره میاد بیرون بهم گفت چرا ادرس اشتباه دادی ؟ این رفته در فرعی :-/ هیچی نگفتم اسنپ اومد سوار شدم یه اقای حدود 35 سال ! شروع کرد غر زدن که چرا تو این گرونی بنزین ادرس اشتباه میدید من رفتم در فرعی حالا میگید بیا در اصلی :-/ 

گفتم اقا مگه من به شما نگفتم بیا در اصلی همونجایی که بانک هست همونجایی که میوه فروشی هست  این بانک اینم میوه فروشی ! میگه نه شما گفتی نرو در اصلی بیا در فرعی !!!!!!!!!!! اون لحظه اصلا حواسم به لوکیشن نبود بکنمش تو حلقش که لوکیشن رو من کجا زدم ؟! حوصله بحث نداشتم باهاش گفتم باشه شما راست میگی من معذرت میخوام . 

دوستم به راننده گفت من میخوام دو تا کوچه اونور تر برم منم میبرید کرایه شو میدم ! راننده هم گفت باشه سوار شو . مارو برد دو کوچه اونورتر که کرایه اش دو تومن بیشتر نمیشد یهو برگشت به دوستم گفت 5 تومن میشه ! دوستم عصبانی شد گفت از در بیمارستان تا فلان محله که یه ربع راه هست اسنپ زده 6 تومن بعد شما واسه دو دقیقه راه از من 5 تومن میگیرید ؟ راننده هم با خونسردی گفت دو مسیره همینی که هست !!! دوستم پولو داد و با عصبانیت در ماشینو محکم بست و بدون خدافظی رفت . از یک مسیر 15 دقیقه ای حدود 10 دقیقه اومد یهو وسط راه گفت بنزین ندارم ! همینجا میشه پیاده شید ؟  گفتم بله ولی یک سوم پول منو باید برگردونید چون منو تا مقصدم نبردید و وسط راه دارم پیاده میشم برگشته میگه نه دیگه همش پنج دقیقه راه تا مقصد ، منم گفتم بله با ماشین 5 دقه اما پیاده یک ربع من باید برم برگشته میگه نههههههه خیلی نزدیکه :-/ 

حرفش خیلی واسم زور داشت که میدونست چقدر تا مقصد من راه هست اما یه جوری با انگشت جلو رو نشون میداد که انگاری داره در خونه مارو نشون میده و من قرار نیست 15 دقه راه برم تازه برسم خونمون و اون پولشو کامل گرفته ! میگفت همینه همینه همینه ، مقصد همینجاست دیگه :-/

من کاری به بنزینش نداشتم اما اون تلاش می کرد که پول منو پس نده ! گفتم باشه شما درست میگی پیاده شدم درو محکم به نشانه عصبانیت بستم پیاده شد گفت خانم خانم بیا برسونمت با دست بهش اشاره کردم که برو بابا ! 

من هیچ وقت نشده بابت اشتباه کسی به مافوقش گزارش کنم اما این بار انگار دلم خنک نمیشد زنگ زدم به دوستم که عصبانی تر از من بود گفتم زنگ بزن اسنپ گزارش بده حالشو بگیرن . اونم زنگ زده بود پیاز داغش هم زیاد کرده بود اسنپ هم کلی معذرت خواهی کرده بود و گفته حتما تذکر میدیم و پول رو از حسابش کم میکنیم واریز میکنیم به حساب شما !

9 تومن به حسابه دوستم اسنپ پول واریز کرد و خب تو پرونده اونم حتما ثبت میکنن 

تا این احمق باشه و بفهمه که لوکیشن رو ببینه همیشه ، خوب بشنوه و پول زور هم نگیره ولو یک صد تومنی بی ارزش !

 


با یک دختره قرار داشتم  

نمیشناختمش گفتم لای اون جمعیت من چطور پیدات کنم ؟ میگه لباسم کبریتی مایل به نارنجی هست !!!!

پاشدم رفتم یه کبریت گیر اوردم ببینم اصلا کبریتی چه رنگی میشه :-/ تازه مایل به نارنجی!

بعد که رفتم هی چار چشمی نگاه می کردم ببینم کی رنگ لباسش کبریتی مایل به نارنجی هست :-/

اشتباهی رفتم سمت یه دختره که رنگ لباسش کبریتی بود اما مایل به نارنجی نبود ! گفتم شما خانم فلانی هستید ؟ گفت نع ! 

واسادم یه گوشه بهش پیام دادم من فلان جا واسادم تو بیا منو پیدا کن سر تا پا مشکی پوشیدم با رگه هایی از قرمز !!!! خخخخخخ خو شالم رگه هایی از قرمز داشت .

اون اومد سمتم . تازه دیدم رنگ لباسش طوسیه که خط خطی صورتی داره !!! عین اون لباسشو چند وقت پیش میخواستم بخرم اما قسمت نشد .

خلاصه اینکه " رنگ کبریتی مایل به نارنجی " هم اضافه کنید به الباقی رنگ ها !!! و تو قراراتون مخصوصا اگه طرفتون شما رو نمیشناسه یه رنگی بپوشید که اگه گفتید طرف بتونه تشخیص بده

خدای من شاهده کلی فکر کردم کبریتی چه رنگ میشه بعد که به نتیجه نرسیدم پاشدم رفتم پی خود کبریت به عینه رنگشو ببینم :-/ تازه نمیدونستم منظور از کبریتی رنگ چون کبریته یا رنگ سر کبریت که آتیش میگیره !

از این به بعد به جای آبی فیروزه ای میگم رنگ مورد علاقه ام کبریتی مایل به نارنجی هست ، کلاسش بیشتره نه ؟ :-)))

 


و اونم بدقولی هست !

یعنی یکی دوبارشو میتونم تحمل کنم و خودخوری کنم که اشکالی نداره حالا شاید اتفاقی افتاده یا کاری پیش اومده یا طرف فراموش کرده و از این دست توجیه های مسخره !!!

اما بعد یکی دوبار آنچنان عصبانی میشم که دوست دارم طرف رو با خاک یکسان کنم .

از زیر مجموعه های بدقولی میشه به عدم ثبات شخصیتی و حرفی و رفتاری هم اشاره کنم

که جوری من خودخوری میکنم برای توجیه خودم که عاقا بگذر و بیخیال شو که به مرز ترکیدن میرسم 

آخ که خدا از این ادما سر راه من قرار نده !

 

و تنها و تنها و تنها ویژگی مثبت من اینه که سعی میکنم بدقول نباشم و حرفی نزنم که انجامش در حد توانم نباشه

 

به شدددددددددددددددددددددت خط قرمز منه این بدقولی .


می نویسم اینجا از شب های سرد زمستانی که همه خوابن و من بیدار در حال درس خوندن تا طلوع صبح !

مینویسم از شب هایی که 11 میخوابم و 2 نصف شب بیدار میشم و درس میخونم در حالیکه تا چشم من میبینه چراغ هیچ خونه ای تا افق های دور دست روشن نیست !

مینویسم از گرمای اتاقم ، از سرمای بیرون و چشم های پر از خواب من که محکوم به بیدار موندن هستن !

مینویسم از پست هایی که غر میزدم من چرا نمیتونم 5 صبح بیدار شم و حالا از 2 بیدار شدنم مینویسم ! اصلا فرجه ها رو برای خواب گذاشتن نه برای درس خوندن . چه انتظارات بیخودی گاهی از خودم دارم !

مینویسم از حجم درس های خوانده نشده و امید به پاسی امتحان فردا در پاسی از شب !

:-)))

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دلانه psx2 مدرسه ی پویا حسابداری و اموزش حسابداری در اصفهان